آرش شفاعی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام به وبسایت اشعار شاعران خوش امدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اشعار شاعران و آدرس poetry-s.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 453
:: کل نظرات : 185

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 193
:: باردید دیروز : 26
:: بازدید هفته : 233
:: بازدید ماه : 1281
:: بازدید سال : 68753
:: بازدید کلی : 2314299

RSS

Powered By
loxblog.Com

Poetry.poets

آرش شفاعی
جمعه 12 تير 1394 ساعت 19:2 | بازدید : 22582 | نوشته ‌شده به دست hossein.zendehbodi | ( نظرات )

می‌رسی اخم می‌کنی که چرا باز بوی سپند می‌آید

چه کنم؟با وجود اینهمه چشم به وجودت گزند می‌آید

به جنون می‌کشد سر و کارم؛ کوچه از جیک جیک لبریز است

مــی‌رسی  و  زبـــان  گنجشکان  با  ورود  تـــو  بند  مــــی‌آید

می‌رسی مثل سرو در رفتار ،چشم‌ها  خیره می‌شوند؛ انگار

کــــه بـه جنگ قبیلــــه‌ی قاجــــــار لطفعلـــی خان زند می‌آید

می رسی و هوای فروردین جای باران گلاب می‌بارد

از هوای گرفته‌ی اسفند ، برف نــه ؛ حبّه قند می‌آید

باز زیبایی جهان کم شد،باز تقصیر توست می‌بخشی

بارها گفته‌اند اهل نظـر بــــه تــــو مــــوی بلند می آید

دست‌های تو را که می‌گیرم بازهم دست می‌کشی از من

بـــر لب پاسبــان  و  دستـفروش باز هــم نیشخند مــی‌آید

احتمالاً دوبـاره شاعرکــی آمده شهــــر مــــا غــــزل خوانده

که به چشمت یکی دوماهی هست شعر من ناپسند می‌آید

----------------------------------------------------------------------

تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ­ساز است

زیبایـــی  تــــو  بیش­تر از حدّ مجــــاز است

 

هرچند که پوشیده غزل گفته­ ام از تو

 

گفتند به اصلاحیه ی تازه نیـــاز است

 

گفتند و ندیدند کـــــه آتش نفســـم من

 

حتّی هوس بوسه ی تو روح­ گداز است

 

تو آمدی و پلک کسی بسته نمی شد

 

آن دکمه ی لامذهب تو باز که باز است

 

مغـــرورتر از قویـــی در حوضچــــه ی پـــارک

 

که دور و برش همهمه ی یک گله غاز است

 

گیسوت بلند است و گره دارد بسیار

 

جذابیت قصه­ ات از چند لحـاظ است

 

از زلف تـو یک تار بـــه رقص آمده در باد

 

چابک­تر از انگشت زنی چنگ نواز است

 

عشق تو تصاویر بهارانه ی چالوس

 

پردلهره مانند زمستان هراز است

 

چون سمفونــــی نابغــــــه­ ای یک­سره در اوج

 

وقتی که نشیب است؛ زمانی که فراز است

 

ای کـــاش کــــه هر روز بیایــــی و بگویـــــم:

 

می خواهم عاشق بشوم باز؛ اجازه است؟!

---------------------------------------------------------

روزگـــــــار  لامروت  سخت  خــوارم  کرده  است

بی تو ای گل! همدم یک مشت خارم کرده است

 

باز تا شب های غمناک خراسان برده است

 

مبتلای حــــــاج قربـــان و دوتارم کرده است*

 

خون به چشمانم نشانده ، تب به جانم ریخته

 

تشنه تر از باغ هــــای پــــــر انارم کرده است

 

من دهاتـــی زاده ی پروانه و گل پونه ام

 

شهروند شهر بوق و قارقارم کرده است

 

خواستم از هـُرم تابستان تهــــران پا کشم

 

سرنوشت این داغ را پایان کارم کرده است

 

گفتــه بودی عاقبت یک روز می بینی مرا

 

این قرار نصفه نیمه بیقرارم کرده است

 

از صدایت خسته تر بودم ولــــی خوابــــم نبـرد

 

لای لایی خواندنت شب زنده دارم  کرده است

-----------------------------------------------------

 

 




:: برچسب‌ها: شعر آرش شفاعی- اشعار آرش شفاعی-شعر-آرش شفاعی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: