|
|
|
|
|
جمعه 22 خرداد 1394 ساعت 17:15 |
بازدید : 4423 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
خدا به فکر فرو رفت : اين پری بشود ؟
و يا برای جهانــــم پيمبــــــری بشود ؟
: کمــی شبيه خودم باشد اين ؟ اگر باشد
به شکل خالق خود شاه دلبری بشود
خدا به فکر که : آيا برای من باشد
و يا بيايد و زيبـــــای ديگری بشود ؟
به ذهن داشت که آن را فقط پرنده کند
به آسمـــان بدهد تـــا کبــــوتری بشود
نشست تا که اگر مرد مثل يوسف را . . .
و يا شبيه به مريم، کــــه دختری بشود
ودست برد که از ماه تکه ای . . . نه ! نَکند
اراده کرد کــــه تا مــــاه بهتــــری بشود
نگاه کرد به آهوکه : اين دو چشم؟ اگرــ
قشنگتر بکشم چشم محشری بشود
کشيد ماهیِ نازی و کرد قهــوه ای اش
که در دو برکه دو چشم شناوری بشود
نخواست ماهی ِ زيبا اسير تُنگ شود
کشيد پلک قشنگی که تا دری بشود
و از عصـــاره ی انگـور ريخت بر لب او
که هی شراب بريزدکه ساغری بشود
ولی به آن می خالص لبی اگر برسد
خراب آن شود و بعد کافــــری بشود
----------------------------------------------------
گیسو مجعد ! ، ابرو کشیده ! ، سیاه چشم !
چادر بــه رو بگیر ، نیفتد بـــه ماه ، چشـــــم
آهوی چشم های تو دام اند ای پلنگ
بیرون رمیده سمت مرا گاه گاه چشم
بود و نبود شاعری ام چشـــــم های توست
صیاد ، چشم ، چشم ، غزال و پناه ، چشم
شیطان نگاه ! مکر مجسم ! تمام سحر!
بالا بلند کفر ، زبان شر ! گناه چشــــم!
« المستغاث » از مژه ی تا به ابرویت
المستغاث منک بک ای سیاه چشم
شیطان شدم به بوسه تو را ، گفتی ام کـــــه : نه !
ایمان شدم که گفتی ام : ای بوسه خواه ، چشم !
بی روسری خوارج گیسوت ، شر شدند
دنبال شرک موی تو هم یک سپاه چشم
این جنگ ابتدا ازل و انتــــــــــــــــــــــــــها ابد
جنگی است بین افسد و فاسد ، نگاه ... چشم
بود از خـدا پر از عطش آن روزه دار ، قلب
یه لحظه کرد آن همه تب را تباه ، چشم
-----------------------------------------------------------
می خواستم که نثر ... ٬ به شعری بدل شدی
می خواستم سپید بگویـــــــم ٬ غــــزل شدی
زنبور شد غزل ٬ به لبت پر کشید و بعد
آمد نشست روی لبانم ٬ عسل شدی
کم کم مکیده شد عسل و داغ شد تنم
آنقدر تا کــه ذوب شدم ٬ بعد حل شدی
حالا اگر از آن توام ٬ من بغل شدم
حالا اگر از آن منی ٬ تو بغل شدی
یک لحظه خواستی که به قدرت نمایی ات
کاری کنـی کـــه زنده نباشم ، اجل شدی
پس لا اله واحـــــــدُ کانَ شریک له
مثل پری رسیدی و عزّ وجل شدی
نــــه ٬ لا الـــه الا تــــو ٬ مـــــی پـرستمت
بی شک تویی که باعث کفر از ازل شدی
حالا خدا شدی و به من وعده می دهی
تو هم به آن خدای قدیمی ٬ بدل شدی
--------------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر روح الله ساریجلو ,
اشعار روح الله ساریجلو ,
شعر ,
روح الله ساریجلو ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|